ننگ، رسوایی، ابروریزی، بیشرفی، نکول، پستی، ننگین کردن، خوار کردن، بی احترامی کردن به، تجاوز کردن به عصمت سایر معانی: آبروریزی، بی آبرویی، روسیاهی، بدنامی، مایه ی ننگ، سبب روسیاهی، آبروریزی ک ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رسوایی، بد نامی، بیابرویی، بی احترامی سایر معانی: ننگ، سو شهرت، آبروریزی، بی اعتباری، از چشم افتادگی
نفرت، زشتی، دشمنی، عداوت، رسوایی، بد نامی سایر معانی: بیزاری، تنفر، انزجار، آریغ، ننگ، بی آبرویی، (در اثر اعمال نفرت انگیز)
خفت، زشتی، ننگ، رسوایی، فضاحت، ناسزا گو سایر معانی: بی آبرویی، آبرو ریزی، شناعت، تحقیر، پست شماری، احساس پستی، سرزنش، مایه ی رسوایی، عامل ننگ، علت آبرو ریزی، ناسزایی
ننگ، عار، فضاحت، خجالت، خجلت، ازرم، شرم، شرمساری، سرافکندگی، ننگین کردن، خوار کردن، شرمنده کردن، خجالت دادن سایر معانی: روسیاهی، بی آبرویی، شرمندگی، مایه ی تاسف، تاسف آور، دریغ (بودن)، افسوس ...
ننگ اوری، رسوایی، عار، قباحت، زشتی