اسیر، زندانی سایر معانی: محبوس، (مجازی) اسیر، بازداشتی [حقوق] زندانی، محبوس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسیر (جنگی)
عداوت، کینه، بدخواهی، خصومت دیرین سایر معانی: دشمنی دیرینه، بغض، کینه توزی (انگلیس: rancour)
دولت پذیرنده [علوم سیاسی و روابط بینالملل] دولتی که یک دیپلمات یا هیئت دیپلماتی را میپذیرد |||متـ . دولت میزبان 1 host state 1 ...
واژههای مصوب فرهنگستان
دفع، وازنش، تنفر، بیزاری، رد
حالت دفع، دفع شدنی
سخت، سنگ دل، سنگی، سنگلاخ، پرسنک سایر معانی: پرسنگ، سنگپوش، سنگ دار، دل سخت، بی رحم، سفاک، سنگ مانند، سنگ سان، سرد، بی احساس، بی احساسات، بی عاطفه [خاک شناسی] پاره سنگی - سنگلاخی ...
میخانه، رستوران سایر معانی: خرابات
خشونت، سبعیت، وحشیگری سایر معانی: truculence وحشیگری
جدی، وهمی، غیر طبیعی سایر معانی: عجیب و غریب، غیرعادی، ناروال، فوق العاده، ابر روال، اسرارآمیز، مرموز، (پهلوی) راز یک، رازگون، غریب، زیرک
عجیب و غریب، غیرزمینی سایر معانی: ناوابسته به کره ی زمین، فوق طبیعی، ماوراالطبیعه، اسرار آمیز، سری، شبح گونه
زشت، بد، نامساعد، برعکس، بد قیافه، نا مطلوب، نامیمون سایر معانی: مخالف، پاد [ریاضیات] نامساعد [ریاضیات] نامطلوب