[ریاضیات] دستگاه غیر همگن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] ناهمگن [ریاضیات] ناهمگن، غیر هموژن، غیر همگن [ریاضیات] ناهمگن، غیرهمگون، غیر همگن
[حسابداری] رویدادهای ناهمگن
پایدار، وفادار، دائمی، ثابت، استوار، ثابت قدم، باثبات، ماندگار سایر معانی: بی تغییر، پابرجا، دایم، همیشگی، مداوم، پیوسته، یکریز، باوفا، پر و پاقرص، (ریاضی - فیزیک) پایا، عدد ثابت، مقدار ثابت ...
وابستگی، خویش، عشیره، خویشاوند، خویش و قوم، قوم و خویشی سایر معانی: همانند، هم خوی، هم طینت، هم سرشت، مشابه، خویشاوندان، قوم و خویش، خویشان، خانواده، (قدیمی) خویشاوندی، نسبت خانوادگی، هم تبا ...
اونیفورم، یک شکل، متحد الشکل، یک ریخت، یکسان، یک دست، یک نواخت، یک نواخت کردن سایر معانی: ثابت، بی تغییر، یکجور، همجور، مشابه، مثل هم، متشابه، هم شکل، تکدیس، همدیس، همگونه، لباس متحدالشکل (م ...
غشایی با ساختار و ویژگیهای انتقالدهندگی یکسان در تمام ضخامت آن [شیمی]
واژههای مصوب فرهنگستان