سحر، جادو گری سایر معانی: (با the) رجوع شود به: black magic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حرف شکسته و نا مفهوم، قلمبه سولمبه سایر معانی: سخن تند و نامفهوم، زرزر، ور زنی، سخن دست و پا شکسته [کامپیوتر] اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
جادو گر، ساحره، سحر و جادو کردن سایر معانی: (محلی) زن جادوگر، عفریته، (نشان یا چیز یا ورد که موجب بدبیاری می شود) چشم بد، طلسم، چیز بدیمن، بلازا (jinx هم می گویند)، مخفف:، شش ضلعی، شش پهلو، ...
روشنایی شبانه بر روی باطلاق، چیز گمراه کننده، نور کاذب، شعله کمرنگ سایر معانی: (نوری که شب ها روی باتلاق زارها می رقصد) گول آتش، اغفالگر، واهی، گولزن، روشنایی شبانه بر روی زمین های باتلاقی ک ...
طلسم، سحر، افسون، جادو گری، جادو، افسون گری، افسون خوانی، تبلیغات سایر معانی: ورد خوانی
نیایش، دعاء سایر معانی: (متوسل شدن به خداوند یا خدایان یا مقدسان و غیره برای کمک یا برکت یا الهام و غیره) توسل، دست یازی، استدعا، دست به دامانی، احضار ارواح خبیث، فراخوانی شیطان
ورد، طلسم، خرافات، سخنان نامفهوم سایر معانی: (در برخی قبایل غرب امریکا - طلسمی که مردم را از شر بدی نجات داده و زن ها را فرمانبردار می کند) مامبوجامبو، جادو، هرچیز ترس انگیز، هراسه، وسیله ی ...
غیبگویی سایر معانی: سحر وجادو، جادوگری، غیبگویی از طریق ایجاد رابطه با مردگان
سایه سایر معانی: سایه دار بودن، سایه داری، مشکوکست، بی ابرویی
چشم بندی، تردستی، شعبده بازی
فریب، سحر، جادو گری، افسون گری، ساحری سایر معانی: سحر و جادو
حقه بازی، دغل زنی سایر معانی: حقه بازی، دغل زنی