شبنم، شبنم منجمد، سرما ریزه، گچک، سرمازدن، سرمازده کردن سایر معانی: (شبنم یخ زده) بشم، بشمه، پشک، برفک، یخبندان، سرمای بی موقع (که به محصول آسیب می رساند)، هوای زیر صفر درجه، هوای یخبندان، ( ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سردی، بسته شدگی
نهشتی از یخبلورهای بههمچسبیده که معمولا بهطور مستقیم بر روی اجسام نازکی که در معرض هوا قرار دارند تشکیل میشود [علوم جَوّ]
واژههای مصوب فرهنگستان