موعظه سایر معانی: نصیحت، پند، اگاهی، اخطار، تنبیه، توبی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمین، کمینگاه، یک دسته نظامی کمین کرده سایر معانی: رجوع شود به: ambush، نظ کمین
کمین، دام، کینگاه، مخفی گاه سربازانبرای حمله، سربازانی که درکمین نشسته اند، کمین کردن، در کمین نشستن سایر معانی: حمله از کمینگاه، کمین تک، (به منظور غافلگیری) پنهان شدن، خف کردن، سرپناه، کمی ...
نهانگاه، مخزن، ذخیره گاه، چیز ذخیره، چیز نهان شده، پنهان کردن سایر معانی: (جایی که شکارچیان و غیره در آنجا خوراک و ملزومات خود را پنهان می کنند) نهانگاه، نهفتگاه، آبشتگاه، پسله، چیز پنهان شد ...
پوست، چرم، پوست خام گاو وگوسفند وغیره، پوشیدن، مخفی نگاه داشتن، ابشتن، خود را پنهان ساختن، پنهان شدن، پوست کندن، پنهان کردن، مخفی کردن، نهفتن سایر معانی: پنهان کردن یا شدن، نهان کردن یا شدن، ...
خفا، راز، اختفا، پوشیدگی، محرمانه بودن، پنهان کاری، رازداری، سری بودن، نهانکاری، راز پوشی، خفیه سایر معانی: نهان بود، نهفتگی، پنهانی بودن، نهان داشت