حک شده سایر معانی: (verb transitive) حک کردن، تراشیدن، کنده کاری کردن، بریدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خمیرکاغذ [هنرهای تجسمی] اثر حجمی ساختهشده بهوسیلۀ مخلوطی از کاغذ خمیرشده و چسب
واژههای مصوب فرهنگستان