گوشه نشین، راهب، عابد، تارک دنیا، منزوی، زاهد گوشه نشین سایر معانی: معتکف، گوشه گیر، مردم گریز، عزلت گرا، کناره گیر، خلوت گرا، نان شیرینی دارای کشمش و گردو، (جانورشناسی)مرغ مگس استوایی (جنس ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زاویه، گوشه عزلت، جای انزوا سایر معانی: (محل تفکر و تنها بودن) خلوت، خلوتگاه، گوشه ی آرام، خلوتکده، محل زندگی زاهد گوشه نشین، عزلتگاه، خانقاه، گوشه ی عزلت، شراب هرمیتاژ (فرآورده ی فرانسه) ...
[آمار] توزیع ارمیت
[آمار] صورت ارمیتی
[آمار] چندجمله ای ارمیت
زن گوشه نشین، زن تارک دنیا
مزدوج ارمیتی ماتریس [ریاضی] ترانهاد مزدوج مختلط ماتریس مفروض
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] هسته ی ارمیتی
هلوان داستان، پهلوان، شخص بلند همت
[آمار] چندجمله ای چبیشوف-ارمیت
[ریاضیات] فضای ارمیتی متقارن تحویل ناپذیر [آمار] فضای ارمیتی متقارن نافروکاستنی
تنها، یکتا، فقط، صرفا، یکتنه سایر معانی: تک، به تنهایی، دست تنها، بی مانند، یکه، محضا