چریدن سایر معانی: (در مورد حیوان) شاخ و برگ نرم را خوردن، سرشاخه خوردن، چریدن و گزیدن سرشاخه، جویدن، دستچین کردن، جسته گریخته خواندن، شاخ و برگ نرم درخت و بته (که حیوانات می خورند)، جسته گری ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متناوب، نوبتی، نوبهای، قطع کننده، تنفس دار، نوبت دار سایر معانی: ادواری، پستادار، پستامند، گاه ایستا، گاهوار [سینما] متناوب - حرکت متناوب [کامپیوتر] غیر دائمی، متناوب، دوره ای . [برق و الکتر ...