پهلوان پنبه، گوشت، قلدر، گردن کلفت، قلدری کردن، تحکیم کردن سایر معانی: زورگو، ضعیف کش، قلچماق، زورگویی کردن، ظلم و جور کردن، گردن کلفتی کردن، (انگلیس - محلی) همدم، همراه، (قدیمی) جاکش، (قدیم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسخره، ریشخند، طعنه، استهزاء، طنز، سخن مسخره امیز گفتن، هو کردن سایر معانی: (معمولا با: at) هو کردن، مورد تمسخر (یا شیشکی یا طعنه و خنده) قرار دادن، لاغیدن، تمسخر، سر و صدا و مرده بادگویی، س ...
چسبیدن، عذاب دادن، اذیت کردن، بستوه اوردن، بیحوصله کردن سایر معانی: به ستوه آوردن، (مرتبا) اذیت کردن، ذله کردن، موی دماغ شدن، (به کسی) پیله کردن
1- برگزیدن، گزیدن، انتخاب کردن 2- (عامیانه) پاپی کسی شدن، (به کسی) پیله کردن، سر به سر گذاشتن
خود ستایی، کبر فروشی، شیک، خود فروشانهگام زدن، با تکبر راه رفتن سایر معانی: شق ورق راه رفتن، خرامیدن، سینه سپر کردن، دماغ خود را سر بالا کردن، با فیس و افاده گام برداشتن، نازیدن، به رخ (دیگر ...