جو، کرهء هوا، پناد، واحد فشار هوا، فضای اطراف هر جسمی سایر معانی: هوای هر جای بخصوص، حالت (در مورد مکان)، محیط، حالت و اثر کار هنری، (عامیانه) گیرایی، حالت بخصوص (در اثر مبلمان و تزئینات)، ( ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فضای خارج از هوا یا جو زمین سایر معانی: فضا (فضای خارج از جو زمین)، برون فضا، فضای برونی، (پهلوی) اسپاش [برق و الکترونیک] فضای خارج فضای خارج از جو زمین .
اب و هوا، فلک، آسمان، سپهر، توپ هوایی زدن، در مقام منیعی قرار دادن، زیاد بالا بردن سایر معانی: گردون، عرش، آب و هوا، به هوا افکندن، هوا کردن، انداختن، (عکس یا نقاشی و غیره) از دیوار آویختن ( ...