پادشاه، سلطان، فرمانروای مقتدر، شخص توانا سایر معانی: فرمانروای نیرومند، قدرقدرت، قادر مطلق، زعیم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رئیس، رئیس دانشگاه، رئیس جمور سایر معانی: رییس جمهور، مردم سالار، بوم سالار، مردم فر، (دانشگاه یا شرکت و غیره) رئیس، رئیس کل، (عنوان پیش از اسم) پرزیدنت، رئیس جمهور [فوتبال] رئیس [نساجی] مدی ...