hastily, adv•باشتاب، با شتابزدگی، باعجله، کرامندانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سردستی، غفلت کارانه سایر معانی: ازروی بی مبالاتی یابی فکری، ازروی بی پروایی
سراسیمه، از سر سایر معانی: با سر، با شیرجه، سربجلو، باکله، باکله، سربجلو، از سر، سراسیمه
با قوه محرک انی، بی اندیشه، بدون اراده
بی درنگ، فورا، بفوریت، بدون معطلی، زود، تند
بزودی، سبک، بسرعت، سریعا سایر معانی: تند [فوتبال] به سرعت [مهندسی گاز] بسرعت، تند
تند، از روی بی ملاحظگی، بی پروائی، شتابکاری، دلبازی
زود، باشتاب، سریعا