احضار نمودن سایر معانی: (حقوق)، خواندن متهم به دادگاه جهت شنیدن و پاسخگویی به کیفر خواست، به دادگاه احضار کردن، متهم کردن، احضار نمودن بمحکمه، با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن [حق ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دانستن، نسبت دادن، اسناد دادن، حمل کردن، کاتب، رونوشت برداشتن سایر معانی: وابسته دانستن، اسناد کردن، منتسب کردن، از آن کسی دانستن، حمل کردن بر، رونویس بردار [ریاضیات] نسبت دادن، اسناد دادن، ...
واگذار کردن، اختصاص دادن، گماشتن، معین کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، بخش کردن، ارجاع کردن، قلمداد کردن، ذکر کردن سایر معانی: تخصیص دادن، کنار گذاشتن، وظیفه تعیین کردن، برگماشتن، تفویض کردن، ...
بیشتر طول کشیدن از، بیشتر زنده بودن از سایر معانی: بیشتر عمر کردن، بیشتر دوام آوردن، بیشتر پایداری کردن، بیشتر مقاومت کردن، بیشتر طول کشیدن
بیشتر زنده بودن از، بیشترعمر کردن از، بیشتر دوام اوردن سایر معانی: عمر طولانی تر کردن، بیشتر دوام کردن
کهنه شدن، گذراندن، فرسوده شدن، بیشتر دوام کردن سایر معانی: پوشیدن و کهنه کردن، به کار بردن و فرسوده یا ساییده کردن، مصرف کردن، بیشتر دوام داشتن، بیشتر عمر کردن