کولی، شبیه کولی سایر معانی: (با g کوچک) کولی مانند، سلیطه، کولی وار، (با g کوچک) غیر وابسته به اتحادیه کارگری یا صنفی، بی جواز، (با g کوچک هم می نویسند) کولی، (نادر) سرگردان بودن، دایم تغییر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] نوعی پارچه پنبه ای با کیفیت خوب و ساده باف با سطح پرزدار ( معمولا کرمی رنگ برای قایق رانی و تنیس و عموما ورزشی )
(تئاتر و غیره) تمرین نهایی، اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
دربدر، منفور، مطرود، رانده سایر معانی: رانده شده، دور افکنده، واخورده، وازده، شخص یا چیز وازده یا دور انداخته شده
سالک، مسافر پیاده، عابر، رهرو، رهنورد سایر معانی: رهرو، رهنورد، سالک، مسافر پیاده
دوّاری عمودی که در هنگام پالکشی و کشیدن و محکم کردن طنابها از آن استفاده میکنند [حملونقل دریایی]
واژههای مصوب فرهنگستان