اب گذر، دره گود و باریک سایر معانی: دره ژرف و تنگ، تنگ دره، پرتگاه، (زمین شناسی) فرکند، آبکند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تنگه، دره عمیق و باریک، دره باریک و تنگ، دربند سایر معانی: (دره ی دراز و باریک که دو طرف آن صخره های بلند است) تنگ دره، تنگ، تکاب، آبکند [عمران و معماری] دره عمیق - دره تنگ - گلوگاه - تنگ - ...
وقفه، شق، دهنه، رخنه، شکاف، درز، جای باز، اختلاف زیاد، شکافدار کردن سایر معانی: (از نظر زمان یا بعد) وقفه، انقطاع، جای خالی، از قلم افتادگی، فاصله، فرق فاحش، تفاوت، کمیابی، (در نرده یا دیوار ...
فاصله، فرجه، مدت، فاصله بین دو چیز، فاصله دار کردن سایر معانی: فاصله ی میان دو چیز را پر کردن، (فاصله یا فضای میان دو چیز) میانجای، دورجای، (نگارش و چاپ و غیره) فاصله گذاشتن [ریاضیات] جداساخ ...
ابکند، سره، دره تنگ و عمیق، مسیل، دارای دره تنگ کردن سایر معانی: (تنگ و عمیق) آبکند، فرکند، دهار [عمران و معماری] آبکند - مسیل - فرکند [زمین شناسی] آبکند، دره تنگ و عمیق، دارای دره تنگ کردن ...