انباشته سایر معانی: انبوه شدن، متراکم کردن، گرفته کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکن، راکد، بی حرکت، ایستاده، ایستا، وابسته به اجسام ساکن سایر معانی: ناپویا (در برابر: dynamic)، ایستمان، ثابت، در جا، ناجنبا، آرمیده، غیر متحرک، ترازمند، همسنگ، متعادل، (رادیو و تلویزیون) ...