جلوس کردن، قرار گرفتن، نشستن سایر معانی: تمرگیدن، (پرنده) قرار گرفتن، (روی تخم) خوابیدن، (قاضی یا وکیل مجلس و غیره) شاغل بودن، عضو بودن، (دادگاه یا مجلس شورا و غیره) جلسه داشتن، (برای نقاشی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی