بدرود، وداع، خداحافظی، خدا حافظ سایر معانی: by good خدا حافظ، بدرود، وداع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خداحافظ، خدا نگهدار (این عبارت در تمام ساعات روز قابل کاربرد است) (goodby و good-by هم می نویسند)
بدرود، خدا حافظ سایر معانی: خداحافظ، خدانگهدار، وداع، بخدا سپردیم
سفربخیر، خدا حافظ، خدا به همراه سایر معانی: (فرانسه) سفر به خیر، سفربخیر، خدا حافظ، خدا به همراه
حرکت کردن، عازم شدن، رخت بر بستن، راهی شدن، روانه شدن، عزیمت کردن سایر معانی: رفتن، (جایی را) ترک کردن، (از جایی) حرکت کردن، رهسپار شدن، مردن، رحلت کردن، (با: from) عدول کردن از، روپیچیدن از ...
فراق، سرحد موی سر سایر معانی: جدا سازی، تفکیک، مجزا سازی، (داده شده یا پرتاب شده یا گفته شده و غیره) درهنگام عزیمت، وداعی، خداحافظی، عزیمت، رهسپاری، رفتن، راهی شدن، مرگ، خط فاصل، محل جدا ساز ...
فدیه، فدا، قربانی برای شفاعت، قربانی کردن جانبازی، قربانی، ذبح کردن، فدا کردن، قربانی دادن سایر معانی: حیوان یا هر چیزی که قربانی می شود، فداکاری، از خود گذشتگی، جانفشانی، جانبازی، ایثارگری، ...
وداع، صدای قو، بانگ خدا حافظی، واپسین عمل یا اثر یا گفتار سایر معانی: (افسانه ی کهن) آواز مرگ قو، آخرین آواز قو