مردن سایر معانی: (خودمانی) مردن، نفس آخر را کشیدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برگشتن، واژگون کردن، از سر افتادن سایر معانی: فرو افتادن، واژگون شدن، نگونسار شدن، فرو افکندن، از سر انداختن، نگونسار کردن [زمین شناسی] واژگونی - واژگونی هنگامی اتفاق می افتد که یک گسیختگی ک ...