میدان جنگ، قهرمان، نشخوار، عمل جویدن، بیابان، مخفف قهرمان، جویدن، نشخوار کردن، با صدا جویدن سایر معانی: (به شدت و با صدا) جویدن، سخت خاییدن، خایش، (عامیانه) قهرمان (مخفف: champion)، عمل جوید ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جویدن، خاییدن، نرم کردن، چاوش کردن، بزاقی کردن سایر معانی: خمیر کردن