[صنعت] واژه ژاپنی است و به معنی محل واقعی و جایی است که عملیات اصلی سازمان در آن انجام می شود. محلی که تولید و یا خدمت در آن انجام می شود
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دولایی، جفت سازی سایر معانی: جفت سازی، دولایی
gemination, n•جفت شدگی، مضاعف سازی، دوتا شدن
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: Cu++2As+++++2O7•3(H2O)
جوانه، غنچه، دکمه، جرثومه، الفکه، نرمتن یا صدف گرد کوچک خوراکی سایر معانی: (زیست شناسی) جوانه، ژما، اندام هم آوری رویشی (در خزه ها و هپاتیک ها)، هم آور
غنچه دار، جوانه دار سایر معانی: (زیست شناسی)، جوانه زدن، تولید ژما کردن، از طریق اندام هم آوری رویشی تولید مثل کردن، ژمادار، جوانه ای
(زیست شناسی) گیاهی که از طریق جوانه یا هم آوری رویشی تولیدمثل می کند، جوانه زاد، جوانه دار، هم آوردار، گوهرزا، غنچه اور، جوانه زن
غنچه دار، جوانه دار، جوانهاور، دکمه اور سایر معانی: (زیست شناسی) جوانه آور، گیاهی که با جوانه زدن تولید مثل می کند
گوهر شناس، جواهر شناس سایر معانی: gemologist جواهر شناس
(زیست شناسی) ژمول، ریز جوانه، جوانیزه، دکمه گیاهک، یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید، غنچه کوچک
gemological, gemmological, adj•وابسته به جواهرشناسی
gemologist, gemmologist, n•جواهرشناس، گوهرشناس