روزنامه، مجله، مجله رسمی، اعلان و اگهی، در مجله رسمی چاپ کردن سایر معانی: روزنامه (امروزه بیشتر در عنوان روزنامه ها به کار می رود)، (انگلیس) روزنامه ی رسمی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جاینامه [علوم کتابداری و اطلاعرسانی] کتابی مشتمل بر سیاهۀ اسامی اماکن، همراه با اطلاعات توصیفی و جغرافیایی و تاریخی و آماری
واژههای مصوب فرهنگستان
کاتالوگ، کتاب فهرست، فهرست نامه، فهرست مدون، فهرست کردن سایر معانی: فهرست [حسابداری] کاتالوگ [نساجی] کاتالوگ - دفترچه راهنما
خبرنگار، مخبر، مکاتب، مکاتبه کننده، طرف معامله، طرف مکاتبه، مناسب، مطابق، خوش ایند، سازگار سایر معانی: (رادیو و روزنامه و غیره) خبرنگار، گزارشگر، نامه نویس (کسی که با دیگری نامه رد و بدل می ...
دفتر روزنامه، روزنامه، دفتر وقایع روزانه سایر معانی: دفتر رویدادهای روزانه، دفتر یادآوردها، دفترچه ی خاطرات (روزانه)، نشریه (روزانه یا هفتگی یا ماهانه و غیره)، مجله، هفته نامه، ماهنامه، (در ...