اشپزخانه، محل خوراک پزی سایر معانی: آشپزخانه، مطبخ، پختگاه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گردش، تفریح، تفرجگاه، سیر، گردشگاه، تفرج، گردش رفتن، تفرج کردن، گردش کردن سایر معانی: پیاده روی تفریحی، خرامش، محل خرامش یا پیاده روی، خرامشگاه، رقص رسمی، خرامیدن، (به طور تفریحی یا برای خود ...
تراس، تختان، بهار خواب، تراس دار کردن، تختان دار کردن سایر معانی: تراس بندی کردن، کرت بندی کردن، تخت کردن، تختان کردن، پله پله کردن، (زمین شناسی - کشاورزی) شیب پلکانی، مهتابی، ایوان، گالری، ...
مجموعه، خزانه داری، خزانه، گنجینه، گنج سایر معانی: گنجکده، گنج خانه، گوهرکده، (معمولا t بزرگ) وابسته به خزانه داری، جنگ، گرد آورد، (مجازی) گنجینه، گلچین، صندوق دولت، (t بزرگ - با: the) وزارت ...