فلزلحیمی، فلزگداختنی، فلزنرم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پخش پذیر، پراکن پذیر، پخشیدنی، پاش پذیر، قابل اشاعه، پاشیده شدنی، درهم امیختنی، انتشاردادنی
transfusable قابل تزریق در جسم دیگری
فلزی سایر معانی: ایخشتی، دارای فلز، فلززا، فلزدار، (به ویژه از نظر مزه و صدا و بازتاب نور و سختی) فلزمانند، فلزسان، شبه فلز
قطعهای با مقاومت اندک که براثر ذوب شدن و قطع مدار، در برابر جریانهای ناگهانی از وسیلۀ الکتریکی حفاظت میکند [فیزیک]
واژههای مصوب فرهنگستان