metallic
/məˈtælɪk/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

معنی

فلزی
سایر معانی: ایخشتی، دارای فلز، فلززا، فلزدار، (به ویژه از نظر مزه و صدا و بازتاب نور و سختی) فلزمانند، فلزسان، شبه فلز

دیکشنری

فلزی
صفت
metal, metallic, metalliferousفلزی

ترجمه آنلاین

فلزی

مترادف

fusible ، geologic ، golden ، hard ، iron ، leaden ، metallurgic ، mineral ، ory ، rocklike ، silvery ، stannic ، tinny

واژه‌های مشابه

metallic bond

[شیمی] پیوند فلزی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

metallic conduction

[شیمی] رسانش فلزی، رسانش فلز

دیکشنری انگلیسی به فارسی

metallic lustre

برق فلز، جلای فلز

دیکشنری انگلیسی به فارسی

metallic oxide

[مهندسی گاز] اکسیدفلزی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

metallic oxide semiconductor

[کامپیوتر] نیمه هادی اکسید فلزی .

دیکشنری انگلیسی به فارسی

metallic salt after treatment with

[نساجی] روش تکمیلی افزایش ثبات رنگهای مستقیم و گوگردی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

metallic yield

[ریاضیات] محصول فلزی، باردهی فلزی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

bimetallic

دو فلزی، دارای دو نوع پول رایج سایر معانی: دارای دو فلز، وابسته به دو فلز

دیکشنری انگلیسی به فارسی

bimetallic thermometer

دماسنج دوفلزی [علوم جَوّ] دماسنجی که عنصر حساس آن از دو فلز با ضریب متفاوت و به‌هم‌جوش‌داده‌شده تشکیل شده است

واژه‌های مصوب فرهنگستان

intermetallic compound

[برق و الکترونیک] مرکب بین فلزی نوعی نیمه رسانا که فقط از اتمهای فلز و با پیوند های فلزی تشکیل دشه است و یک ساختار بلوری پایه با دو عنصر فلزی را به وجود می آورد . مرکب بین فلزی وقتی به حالت ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش