خبرنگار، مخبر، مکاتب، مکاتبه کننده، طرف معامله، طرف مکاتبه، مناسب، مطابق، خوش ایند، سازگار سایر معانی: (رادیو و روزنامه و غیره) خبرنگار، گزارشگر، نامه نویس (کسی که با دیگری نامه رد و بدل می ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عکاس، عکس بردار سایر معانی: فروغه بردار
سرباز مزدور، نظامی جویای نام و مال، سرباز جویای نام وثروت