فرزندرضاعی، فرزندخوانده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دخترخوانده
شوهردایه، پدرخوانده
(خانه ای که در آن کودکان بی سرپرست را نگهداری می کنند ـ معمولا زیر نظر یک زن و شوهر) خانه ی کودکان بی کس
پسررضاعی
پرورش، گرفتن مادر رضاعی، دایه گیری سایر معانی: پرورش (پسرخوانده یا دخترخوانده را)، پسرخواندگی، دختر خواندگی، رضاعی بودن
پرورنده
دارای پشت، پشتی دار، پشت گرم سایر معانی: دارای پشتی یا تکیه گاه (معمولا در مورد صندلی و غیره)
پروردن، پرورش دادن، مطرح کردن، فرهیختن، رشد دادن سایر معانی: 1- (بچه) بار آوردن، پروراندن، 2- قی کردن، بالا آوردن 3- (موضوعی را) سبز کردن، (به موضوعی) اشاره کردن [کوه نوردی] صعود با حمایت از ...
متمدن کردن، متمدن شدن سایر معانی: متمدن کردن یا شدن، شهرا کردن، تعالی بخشیدن، تادیب کردن
ایجاد کردن، پرورش دادن، توسعه دادن، بسط دادن سایر معانی: رشد یافتن یا دادن، توسعه یافتن یا دادن، گسترش دادن یا یافتن، بالیدن، گستراندن، گوالیدن، پروراندن، تبدیل کردن یا شدن، دگرسان شدن یا کر ...
بر انگیختن، تحریک کردن سایر معانی: (به شورش و غیره) برانگیختن، دامن زدن، فتنه گری کردن، (با آب گرم درمان کردن) گرماب درمانی کردن، ضماد گرم گذاشتن، حوله ی آب گرم گذاشتن، کمپرس کردن، پروردن ...