فرزندرضاعی، فرزندخوانده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دخترخوانده
شوهردایه، پدرخوانده
(خانه ای که در آن کودکان بی سرپرست را نگهداری می کنند ـ معمولا زیر نظر یک زن و شوهر) خانه ی کودکان بی کس
پسررضاعی
پرورش، گرفتن مادر رضاعی، دایه گیری سایر معانی: پرورش (پسرخوانده یا دخترخوانده را)، پسرخواندگی، دختر خواندگی، رضاعی بودن
پرورنده
[برق و الکترونیک] ممیز جابه جایی فاز و ممیز فاستر - سیلی ممیزیکه شامل دو دیود وصل شده مشابه است و به محدودکننده ای در ورودی خود نیاز دارد تا تغییرات دامنه را از سیگنال ورودی مدوله شده بسامد ...
دارای پشت، پشتی دار، پشت گرم سایر معانی: دارای پشتی یا تکیه گاه (معمولا در مورد صندلی و غیره)
پروردن، پرورش دادن، مطرح کردن، فرهیختن، رشد دادن سایر معانی: 1- (بچه) بار آوردن، پروراندن، 2- قی کردن، بالا آوردن 3- (موضوعی را) سبز کردن، (به موضوعی) اشاره کردن [کوه نوردی] صعود با حمایت از ...
متمدن کردن، متمدن شدن سایر معانی: متمدن کردن یا شدن، شهرا کردن، تعالی بخشیدن، تادیب کردن
ایجاد کردن، پرورش دادن، توسعه دادن، بسط دادن سایر معانی: رشد یافتن یا دادن، توسعه یافتن یا دادن، گسترش دادن یا یافتن، بالیدن، گستراندن، گوالیدن، پروراندن، تبدیل کردن یا شدن، دگرسان شدن یا کر ...