[عمران و معماری] عنصر قابل انطباق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] برجستگی هماهنگ ،برآمدگی های یکنواخت
[عمران و معماری] لایه های همشیب [زمین شناسی] لایه های همشیب
[زمین شناسی] چینه بندی هم شیب،لایه بندی موازی
[عمران و معماری] جسم تغییر شکل پذیر - جسم تغییر فرم پذیر - جسم قابل تغییر فرم
آینۀ شکلپذیر [نجوم رصدی و آشکارسازها] آینهای با قابلیت تغییر شکل، برای جبران خطاهای جبهههای موج
واژههای مصوب فرهنگستان
[عمران و معماری] غیر قابل تغییر شکل
performable, adj•قابل اجرا، انجام پذیر
اصلاح پذیر، بهبودپذیر [مهندسی گاز] اصلاح پذیر
قابل تغییر شکل، دگرگونی پذیر
مناسب، قابل جرح و تعدیل، قابل توافق، وفقپذیر، سازوار سایر معانی: سازگار، انعطاف پذیر، سازش پذیر، اقتباس پذیر، انطباق پذیر، قابل تغییر [برق و الکترونیک] تطبیق پذیر مدار یا سیستمی که می تواند ...
تنظیم پذیر، تعدیل پذیر سایر معانی: تعدیل پذیر، تنظیم پذیر [سینما] قابل تنظیم [برق و الکترونیک] قابل تنظیم [مهندسی گاز] قابلیت تنظیم، قابل تطبیق [نساجی] قابل تنظیم - قابل تطبیق [ریاضیات] قابل ...