پیشزمینه [سینما و تلویزیون] [زبانشناسی] آنچه به نحوۀ صورتبندی رویداد اصلی اشاره دارد|||[سینما و تلویزیون] نزدیکترین سطح به دوربین در هر نما یا صحنه|||[هنرهای تجسمی] ع ...
واژههای مصوب فرهنگستان
پیش نما، منظره جلو عکس، پیشصحن، نزدیک نما، زمین جلو عمارت سایر معانی: جای برجسته و آشکار، محل دیدپذیر، چشمگیرگاه، پیش صحنه، جلو، پیش زمینه، نزدیک نما در برابر دور نما [سینما] زمینه جلو تصویر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پردازش پیش صحنی [کامپیوتر] اجرای خودکار برنامه های کامپیوتر که برای به انحصار در آوردن امکانات کامپیوتر طراحی شده اند [برق و الکترونیک] پردازش مقدم پردازش برنامه ای اولویت دار توسط رایانه که ...
برنامه پیش صحنی [کامپیوتر] برنامه پیش صحنی ؛ برنامه ای که تقدیم بالایی داشته و بنا بر این در برنامه های فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که از روش چند برنامه ای استفاده میکند تقدم دارد
[سینما] پیش نما سازی
علوم مهندسى : کوره مقدماتى
اموربیگانگان، امورخارجه
(بازرگانی) سندبهادار خارجی، برات اسعاری خارجی، برات ارزی خارجی
پول خارجی [حسابداری] ارز
[حسابداری] اظهار نامه ارزی
[حسابداری] نرخ برابری ارز، نرخ تسعیر ارز
قشون مرکب از مزدوران خارجی، هنگ بیگانه، سرباز داوطلب در ارتش