مرکز تجارت، محل داد وستد، بازار، فروختن، به بازار عرضه کردن، در بازار داد و ستد کردن، در معرض فروش قرار دادن سایر معانی: محل خرید و فروش، سرزمین از نظر بازرگانی، خرید و فروش، دادوستد، مظنه ی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل فروش، قابل عرضه در بازار سایر معانی: فروختنی، مرغوب، دارای خریدار، باب بازار، وابسته به خرید و فروش، دادوستدی
قابل حصول، بدست اوردنی سایر معانی: بدست اوردنی، قابل حصول