جای پا، اثر پا، رد پا سایر معانی: (اثر پا روی شن یا گل و غیره) جای پا، (مقدار فضا و شکل جایی که مورد اشغال یا عبور و مرور چیزی قرار می گیرد) جای گیری، جای دیسی [کامپیوتر] جای پا حجمی از فضای ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سطح جاپا [مهندسی بسپار - تایر] مساحت جاپا برحسب واحد سطح
واژههای مصوب فرهنگستان
بیشینۀ پهنای جاپا [مهندسی بسپار - تایر] حداکثر عرض جاپای تایر در شرایط مشخص اندازهگیری
رد پا، رد پای کسی را گرفتن سایر معانی: (به ویژه جانور وحشی) ردپا، جای پا، بنک
رد، اثر، نشان، مقدار ناچیز، جای پا، رد پا، مقدار کم، طرح، دنبال کردن، رسم کردن، ردیابی کردن، اثر گذاشتن، پی کردن، پی بردن به، ترسیم کردن، ضبط کردن، کشیدن سایر معانی: بنک، نشانه، جای چرخ (و غ ...
راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن، ردپا را گرفتن، پی کردن، پیگردی کردن، دنبال کردن سایر معانی: جای پا، بنک، جای ...
حداکثر عرض جاپای تایر در شرایط مشخص اندازهگیری [مهندسی بسپار - تایر]