بنادانی، احمقانه، ابلهانه، جاهلانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سخن تند و ناشمرده، ور زدن، دست و پا شکسته حرف زدن، تند و ناشمرده سخن گفتن سایر معانی: به سرعت و به طور نامفهوم صحبت کردن، زرزرکردن، جیغ و ویغ کردن
ازروی بی پروایی، متهورانه، تند
با قوه محرک انی، بی اندیشه، بدون اراده
از روی سادگی
تند، از روی بی ملاحظگی، بی پروائی، شتابکاری، دلبازی
بطور خنده ور، بطور مضحک یامسخره میز، بطور مهمل
مسرفانه، باولخرجی