گروه، مردم، خلق، ملت، قوم و خویش سایر معانی: قومی، مردمی، محلی، توده ای، (با: the) مردم، جماعت، همگان، (جمع) مردمان، انسان ها، مردمان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هنر مردمی [هنرهای تجسمی] هنری که از میان مردم یک زادوبوم سرچشمه میگیرد و در زندگی و آداب و رسوم آنها به کار میرود و سینهبهسینه منتقل میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] طبقه بندی فولک - فولک کربنات ها را به دو دسته آلوکم ها و اورتو کم ها تقسیم می کند.( 1995م )
ریشهشناسی عامیانه [باستانشناسی] تعیین ریشۀ یک واژه بهغلط از روی شباهت به صورت یا معنای واژهای دیگر
پزشکی مردمی، طب سنتی، پزشکی گیاهی
موسیقی مردمی، موسیقی محلی، موسیقی محلی موسیقی امروزی که به تقلید از موسیقی محلی ساخته شده
وابسته به توده مردم، شبیه افسانه ها وعادات محلی
(روش تفکر و احساس و رفتار مردم عادی) شیوه های مردمی، عرف همگان، عقیده عامه، طرز فکر عمومی، احساسات عمومی
یکجور نیمتنه گشادمردانه که کمر بند میخورد
(عامیانه) قوم و خویش، خویشاوندان
ملوانان، دریا نوردان
زنان، جنس زن، جماعت زنان سایر معانی: (عامیانه) زن ها، نسوان، زنان خانواده، بانوان (womenfolks هم می گویند)