کرکی، قلنبه شده سایر معانی: کرک مانند، کرک سان، گرم و نرم و پشم مانند، کرکینه سان، کرک دار، کرکینه دار، دارای توده های کوچک و کرک مانند [عمران و معماری] منعقد - لخته ساز - هماور کننده - هماو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کرکی، نرم، پرزدار، پر مانند سایر معانی: (پوشیده از پر نرم یا کرک) کرک پوش، پرزپوش، پرز گرفته، باد کردن، پف کردن [نساجی] نرم - پر مانند - پرز دار - کرکی