معین، مقرر، ثابت، پا بر جا، جایگیر، مقطوع، ماندنی سایر معانی: محکم، بی حرکت (در برابر: شل یا لق)، معین و بی نوسان، هاژه، برجا، استوار، راسخ، (هم سرعت با چرخش زمین به دور خود) زمین ایستا (geo ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[خاک شناسی] آمونیوم تثبیت شده
[عمران و معماری] مهار ثابت [زمین شناسی] مهار ثابت
دارایی ثابت [حسابداری] دارائی ثابت [ریاضیات] اموال غیر منقول، دارایی ثابت
[ریاضیات] گردش دارایی های ثابت
[عمران و معماری] تیر دو سرگیردار - تیرگیردار - تیر ثابت [زمین شناسی] تیر دو سر گیر دار، تیر گیر دار، تیر ثابت
[شیمی] بسپارش در بستر ثابت
[حسابداری] بودجه ثابت [ریاضیات] بودجه ی ثابت
[زمین شناسی] نسبت کربن تثبیت شده، نسبت کربن.
[ریاضیات] مسأله ی هزینه ی ثابت
[حقوق] هزینه های ثابت [ریاضیات] مخارج ثابت، مخارج مقطوع، طلب های معین، هزینه های ثابت
[زمین شناسی] گونه ثابت ( پوشش و اسکلت پشتی در ساختمان بدن در تریلوبیتها) چسبیده به گلابلا است و شامل تمام کرانیدیوم به استثنا گلابلا می گردد و دارای لبه کاملا برجسته بوده که در تمام لبه سفال ...