معنی

معین، مقرر، ثابت، پا بر جا، جایگیر، مقطوع، ماندنی
سایر معانی: محکم، بی حرکت (در برابر: شل یا لق)، معین و بی نوسان، هاژه، برجا، استوار، راسخ، (هم سرعت با چرخش زمین به دور خود) زمین ایستا (geosationary هم می گویند)، وسواس گونه، وسواسی، وسواس زده، (عامیانه) فراهم، (خودمانی - مسابقه و انتخابات و غیره) تقلبی، نادرستانه (آنچه از قبل نتیجه اش را تعیین کرده اند)، (رنگ و غیره) ثابت، مانا، پایا
[حسابداری] ثابت
[عمران و معماری] ثابت - گیردار
[کامپیوتر] مقطوع ؛ ماندنی ؛ ثابت شده ؛ ثابت
[برق و الکترونیک] ثابت شده
[حقوق] ثابت، مقطوع، معین
[ریاضیات] مشخص، ثابت شده، میزان، ثابت، پابرجا، ثابت، استوار، بسته، مرتبط، معین، برجا، تثبیت شده، مشخص

دیکشنری

درست شد
صفت
fixed, constant, stable, steady, permanent, firmثابت
certain, given, specified, determined, defined, fixedمعین
fixedمقطوع
appointed, established, fixed, settled, definite, determinateمقرر
lasting, viable, permanent, fixedماندنی
expletory, fixedجایگیر
established, firm, loyal, stable, fixed, regularپا بر جا

ترجمه آنلاین

ثابت

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.