اگاه کردن، گفتن، خبر دادن، اگاهی دادن، مطلبی را رساندن، چغلی کردن، خبرچینی کردن، خبردادن از، اطلاع دادن، مستحضر داشتن سایر معانی: مطلع کردن، آگاه کردن، آگاهاندن، باخبر کردن، لو دادن، (علیه ک ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مداخله کردن، بطور معترضه گفتن، در میان اوردن، در میان انداختن، در میان امدن سایر معانی: (لابلای حرف ها) گفتن، (به عنوان جمله ی معترضه) ذکر کردن، (موضوع یا حرفی را) پیش کشیدن، گریز زدن، (حرف ...
عوض کردن، تعویض کردن، جابجا کردن، جایگزین کردن، چیزی را تعویض کردن سایر معانی: در جای پیشین قرار دادن، پس گذاشتن، سرجای خود گذاشتن، جای چیزی را گرفتن، جایگزین شدن، جانشین شدن یا کردن، بازگرد ...