مامور اتش نشانی سایر معانی: مامور آتش نشانی، آتش نشان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
(نیروی هوایی - هواپیمای بمب افکن که می تواند حین شیرجه رفتن به سوی هدف بمب های خود را رها کند) بمب افکن شیرجه زن، عمود پرواز
سپاهی، جنگ کننده، سرباز، نفر، نظامی، سربازی کردن سایر معانی: لشگری، هوادار پر و پا قرص (شخص یا هدف بخصوص)، مبارز، از زیر کار در رفتن، رفع تکلیف کردن، (خاندان های مافیا) تبهکار خرده پا، عضو د ...
فردی که مسئولیت مهار و خاموش کردن آتش را بر عهده دارد [حملونقل دریایی]
واژههای مصوب فرهنگستان