خشمگین، سبع، ژیان، حریص، تندخو، قوی، درنده، خشم الود، شرزه سایر معانی: دد منش، درنده خو، هار، شدید، لگام گسیخته، نا مهار، بی امان، بسیار مشتاق، دو آتشه، (عامیانه) ناخوشایند، زننده، اکبیری، ک ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درنده خویی، تندخویی، بیرحمی، سبعیت
زیرکی، ذکاوت، حدت یا شدت، تیزی سایر معانی: طب حدت یا شدت مر [ریاضیات] تندی، شدت، حدت
از روی خشم سایر معانی: از روی خشم
مشاجره ی پر سر و صدا، جنجال، قیل و قال، (نبردی که شمار زیادی در آن شرکت می کنند) بزن بزن همگانی، کشمکش چند جانبه، نبرد دراز و شدید، نبرد سخت، جنگ شاهانه، pl نزاع سخت، کشمکش خصومت امیز
بی رحم، ستمگر، بی عاطفه، ظالمانه، ظالم، بیدادگر، ستمکار سایر معانی: سنگدل، مردم آزار، بی رحمانه، سنگدلانه، ستمگرانه، ستم آمیز، دردآور، رنج آور، مشقت بار
سخت، بینهایت، چنانکه امیدی برای ان باقی نباشد
برانگیختنی، قابل تحریک، قابل تهییج سایر معانی: تحریک پذیر، زود انگیز
زورمندى، تاثیر
سخت، ترسناک، دشوار، قوی، نیرومند، مهیب، سهمگین سایر معانی: ترس انگیز، هولناک، رعب انگیز، خوفناک، ژیان، شاق، صعب، (از نظر اندازه یا خوبی) اعجاب انگیز، شگفت انگیز، پرابهت
خشمگین، خشمناک، متعصب، عصبانی، اتشی سایر معانی: برآشفته، شدید و پر خشونت، سهمگین، بی امان، رمبشگر، ویرانگر، دیوانه وار، سرسام آور، پرجوش و خروش، جوشان و خروشان، متلاطم
ناهنجار، درشت، ترشرو، بد خلق، خشن، گرفته، دارای ساختمان خشن و زمخت سایر معانی: گستاخ، پررو، حاضرجواب، رک و بی ادب، تند