الیاف [علوم و فنّاوری غذا] ترکیباتی گیاهی که در دستگاه گوارش انسان قابل آبکافت شدن نیست
واژههای مصوب فرهنگستان
تار، رشته، لیف، بافت، نخ، فیبر سایر معانی: fibre رشته، لیف الیاف [خودرو] فیبر(الیاف) [شیمی] (fibre) رشته، تار، نخ، بافت، لیف (الیاف )، فیبر [عمران و معماری] تار - رشته - فیبر - لیف [برق و ال ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تاربافه [فیزیک] مجموعهای از تارهای نوری شفاف که برای انتقال نور یا تصویر به کار میرود
[برق و الکترونیک] حلقه ی رسیدگی شده کانال - تارنوری [ اف سی- ای ال] یک واسط سری برا ی شبکه های رایانه ای که پهنای باند بیشتری نسبت به واسط موازی سیستمهای کامپیوتر کوچک (اسکازی) small compute ...
[پلیمر] جزء الیاف، میزان الیاف در کامپوزیت که به نسبت محمل بیان می شود.
[نساجی] لیف نسوز - لیف تهیه لیف از مواد نسوز که تا دمای 500 درجه سانتیگراد مقاوم است
[پلیمر] تشکیل لیف
[نساجی] لیف مصنوعی فایبر جی
[نساجی] شبه لیف - لیف مانند [پلیمر] لیف گون
(شاخه ای از نور شناسی که با فرستادن نور و تصویر و غیره از درون تارهای پلاستیکی سر و کار دارد) فیبر نوری [سینما] نورشناسی رشته ای [کامپیوتر] الیاف نوری؛ فیبر نوری - فیبر نوری کابلهایی که به ج ...
[پلیمر] جهت الیاف، جهت صف بندی الیاف در چند لایی نمدی یا بافته نشده به منظور افزایش خواص مکانیکی در یک جهت.
[پلیمر] کامپوزیت تقویت شده با الیاف