سودمند، مفید، نافع، پرمنفعت، بااستفاده سایر معانی: سودبخش، پرخاصیت، بهره بردار، بهره ور، سودبرنده [حقوق] انتفاعی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زیاده روی، افراط سایر معانی: لوس کردن، ننر سازی، روی زیادی دادن به، با گذشت بسیار (نسبت به کسی) رفتار کردن، گذشت کردن، گزافکاری، فزونکاری، (کلیسای کاتولیک) بخشش گناهانی که برای آنها باید کفا ...
جنبه مثبت، برای، بنفع، له، بخاطر سایر معانی: مخفف: اداره ی روابط عمومی، کارمند اداره ی روابط عمومی، موافق، هوادار، طرفدار، له (در برابر: علیه con)، مثبت، رای موافق، شخص موافق، دهنده ی رای مو ...
مناسب، مساعد، خیر خواه، خوش یمن سایر معانی: (خداوند یا خدایان یا نیروهای آسمانی و غیره) خرسند، خوش طالع، خجسته، فرخ، فرخنده، نیکبخت، همراه، موافق، مقتضی، میمون، شفیع [ریاضیات] مساعد ...