دورترین، اقصی نقطه، دورترین نقطه، بعیدترین سایر معانی: (صفت عالی : far) دورترین، در بیشترین فاصله، دوردست ترین، پسترین، دورینه، دور افتاده ترین، بیشترین، زیادترین، بیشین، بیشینه، حداکثر، بال ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دورترین، اقصی نقطه سایر معانی: دور دست ترین، بعیدترین، منتهی الیه [ریاضیات] دورترین