خیال، هوس، تصور، وهم، قوه مخیله، پنداره، تجملی، تفننی، تصور کردن، پنداشتن، علاقه داشتن به سایر معانی: تخیل (به ویژه اگر بازیگوشانه یا هوسبازانه باشد)، پندارش، پنداشت، خیالبافی، هوس بافی، دوس ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فارغ از غم و غصه، خوش و خرم، فارغ البال، دارای خیال راحت، عاری از خیال، بی علاقه، عاری از عشق ازغم عشق ازاد
عکس خیالی
[نساجی] پارچه بافته شده با نخهای تزئیینی - طرح فانتزی بافته شده
[زمین شناسی] یاقوت خیال انگیز یاقوتی با هر رنگ یا سایه ای به جز آبی، حتی انواع بی رنگ و قرمز نیز گاهی اوقات شامل این دسته می شوند.
[نساجی] بافت فانتزی - بافت تزئینی
معشوقه سایر معانی: معشوقه
جاکش، فاحشه، ادم خیالپرور، جنده سایر معانی: ادم خیالپرور، جاکش، جنده، فاحشه
[نساجی] نخ فانتزی - نخ تزئینی
[نساجی] ماشین ریسندگی نخ تزئینی- ماشین ریسندگی نخ فانتزی
فارغ و آزاد از قید و خیال
کودکی، صغر، عدم بلوه، نخستین دوره رشد