تفسیری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
براى روشن شدن معنى، براى توضیح، منباب توضیح
وابسته به تفسیر سایر معانی: وابسته به تفسیر
توضیحی، روشنگر، بیانگر، شرحی سایر معانی: بیانی، توجیهی
شرحی، تفسیری، ترجمهای سایر معانی: رجوع شود به: interpretive، interpretive تفسیری
شرحی، تفسیری، ترجمهای سایر معانی: تعبیری، توضیحی، سفرنگی، گزاره ای