[حقوق] فروش قطعی، بیع قطعی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انجام شده، وقوع یافته سایر معانی: (اسم مفعول فعل: do) انجام شده، کرده، پایان یافته، پخته، (از نظر اجتماعی) قابل قبول، پسندیده، (عامیانه) باشه، قبول، با کمال میل، (عامیانه) 1- مرده، نابود، تب ...
[ریاضیات] تحقق یافتن، پیاده کردن