معاف شدنی، قابل بخشش و معافیت، بخشیدنی سایر معانی: توجیه پذیر، بخشودنی، قابل بخشش، اغماض پذیر، قابل گذشت، موجه، پوزش پذیر، معذور داشتنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] سهو موجه (در جریان دادرسی)
قابل تصرف، نگاه داشتنی، قابل مدافعه سایر معانی: قابل دفاع، پذیرفتنی
نا درست، نامساعد، نا هموار، غیر منصفانه، غیر عادلانه، بی انصاف سایر معانی: ناروا، نادرستانه، نامساعد درموردباد
ناحق، ناموجه سایر معانی: ناموجه، ناحق [حقوق] غیر قابل توجیه
بخشیدنی، قابل عفو سایر معانی: توجیه پذیر، صرفنظر کردنی، جزئی، (گناه) صغیره، (تخلف یا گناه) بخشودنی، قابل اغماض، قابل گذشت، قابل بخشش