همه چیز سایر معانی: مهم، مهند، و سایر چیزها
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آینده درخشان است
اینترنت هرچیز [فنّاوری اطلاعات و ارتباطات] شبکهای که در آن همه منابع اطلاعات به هم متصل هستند
واژههای مصوب فرهنگستان
خوشحال، خجسته، بختیار، خوشبخت، خوش قدم، خوش شانس، سفیدبخت، بانوا، خوش اقبال، خوش یمن سایر معانی: نیک بخت، بلند اختر، خوشبختی آور، بلاگردان، شگون دار، دارای آمد، فرخ، فرخنده، از روی خوش شانسی ...
شیی ء، کار، اسباب، جامه، متاع، چیز، دارایی، لباس، شیء سایر معانی: شی، (معمولا جمع) وضع (اوضاع)، کار(ها)، قلم (اقلام)، (معمولا جمع) متعلقات شخصی، اثاث، لوازم، وسایل، (برای بیان محبت یا همدردی ...
تماما، سراسر، سرتاسر، بکلی، از درون و بیرون سایر معانی: (در) سرتاسر، (در) سراسر، (در) همه ی، (در) تمام، سراسر، تماما، ازدرون وبیرون، بکلی، از همه جهت، درتمام مدت، سرتاسر [ریاضیات] سراسر، تما ...