کسی، هیچ کس، کسی هرکجا سایر معانی: غریق به هر کاهی آویزان می شود، در توفان هر بندری غنیمت است، هرکس، باستار، آدم (مشهور یا مهم و غیره)، در جمله ء منفی و پرسش هیچ کس، کسی در جمله ءمثبت هرکجا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هر کس، هر کسی سایر معانی: همه کس، (برای تاکید) هر یک از، یک به یک، هر کس، همه کس، هریک
گروه، دسته، گروه ترکان و مغولان، ایل وتبار، گروه بیشمار سایر معانی: قبیله ی مغولی، ایل مغولان، (گروه بزرگ و در حال حرکت) اردو، انبوه، گله، توده، فوج، (عامیانه) یک عالمه، (از ریشه ی تاتار)، ط ...