[آمار] برآورد ماکسیمم درستنمایی تعدیل یافته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آمار] برآورد ماکسیمم درستنمایی تاوانیده
برآورد نقطهای [آمار] فرایند برآورد کردن یک پارامتر بهصورت یک عدد
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] تخمین طیف توان
[آمار] برآورد چندک
[آمار] برآورد استوار
[آمار] برآورد اندازه نمونه
[آمار] برآورد دنباله ای میانگین
[زمین شناسی] برآورد ترکیبی [آمار] برآورد ترکیبی
[آمار] برآورد شیب والْد (بارتلت)
حساب، براورد، محاسبه، محاسبات سایر معانی: آمارش، برآورد، برداشت (در اثر محاسبه)، پیش اندیشی (به ویژه اگر از روی خودپرستی باشد)، پیش دستی [حسابداری] محاسبه [عمران و معماری] محاسبه [ریاضیات] ح ...
کاهش، توهین، بی اعتباری، بی احترامی، خوار شماری، انکارفضیلت سایر معانی: کم ارج سازی، پست انگاری، دون سازی، بدگویی، بی ارج سازی